شیران شیروان

شیران شیروان

شیروان شهر فیلسوف اُرُد بزرگ (بزرگترین فیلسوف جهان)
شیران شیروان

شیران شیروان

شیروان شهر فیلسوف اُرُد بزرگ (بزرگترین فیلسوف جهان)

چرا استقبال ۳۵ هزار نفری از فیلسوف اُرُد بزرگ را رسانه‌های داخلی ایران سانسور کردند؟


این سوالی است که این روزها در ذهن خیلی‌هاست.
چطور ممکن است ۳۵ هزار نفر در یک شهر جمع شوند، برای استقبال از یک فیلسوف، اما حتی یک خبر کوتاه در رسانه‌های رسمی کشور منتشر نشود؟


 ۱. چون اُرُد بزرگ وابسته نیست

فیلسوف اُرُد بزرگ به هیچ حزب، جناح یا قدرت سیاسی وابسته نیست.
او نه سخنگوی حکومتی است، نه جزو روشنفکران وابسته به رسانه‌ها.
فلسفه او، فلسفه آزادی خردمندانه و استقلال انسان است؛ چیزی که هم برای حکومت‌ها و هم برای رسانه‌های وابسته، خطرناک است.
چرا؟
چون او مردم را به خودباوری، خردورزی و آزادی حقیقی دعوت می‌کند، نه به اطاعت کورکورانه یا وابستگی به قدرت‌ها.


 ۲. چون این استقبال، قدرت مردم را نشان داد

در کشوری که رسانه‌ها هر تجمع کوچک سیاسی یا حتی هنری را پوشش می‌دهند، چنین استقبال عظیمی از یک فیلسوف می‌تواند پیام خطرناکی داشته باشد: اینکه مردم هنوز فکر می‌کنند. هنوز دل به فیلسوفان می‌دهند. هنوز دنبال حقیقت و آزادی‌اند.


 ۳. چون فلسفه اُرُدیسم، یک جریان مستقل فکری است

اُرُدیسم یعنی فلسفه‌ای که نه چپ است، نه راست؛ نه مذهبی است، نه ضد مذهب؛ بلکه بر خرد و مهربانی و آزادی انسان بنا شده.
رسانه‌هایی که سال‌ها مردم را با دوقطبی‌ها سرگرم کرده‌اند، چنین فلسفه‌ای را نادیده می‌گیرند، چون از کنترلشان خارج است.


 ۴. چون اُرُد بزرگ رسانه مستقل مردم است

فیلسوف اُرُد بزرگ با سخنانش، دل‌های مردم را فتح کرده، بی‌آنکه به تلویزیون و روزنامه و سایت‌های رسمی نیاز داشته باشد.
این برای رسانه‌ها خطرناک است؛ چون نشان می‌دهد اگر مردم بخواهند، بدون هیچ رسانه‌ای می‌توانند حقیقت را پیدا کنند.




سانسور استقبال ۳۵ هزار نفری از اُرُد بزرگ، نشانه قدرت اوست، نه ضعفش.
وقتی رسانه‌ها سکوت می‌کنند، یعنی حرف‌ها و محبوبیت او، خطری واقعی برای سیستم‌های فکری کهنه است.
اما مردم نشان دادند:
حتی اگر همه دوربین‌ها خاموش باشند،
حتی اگر همه میکروفن‌ها سکوت کنند،
صدا و حضور فیلسوف اُرُد بزرگ، با قلب‌های مردم پخش می‌شود.




اُرُد بزرگ فقط یک فیلسوف نیست؛ او خودش یک فنومن است

سال‌هاست در کتاب‌های فلسفه می‌خوانیم که «فنومن» یعنی پدیده‌ای که خودش آشکار می‌شود؛
چیزی که حضورش، وجودش و حقیقتش را نمی‌توان انکار کرد.
از هوسرل و هایدگر گرفته تا فیلسوفان معاصر، همه گفته‌اند فنومن یعنی چیزی که خودش را نشان می‌دهد، بی‌واسطه، بی‌دروغ و بی‌پوشش.

امشب که داشتم نظرات مردم را درباره شب استقبال ۳۵ هزار نفری از فیلسوف اُرُد بزرگ می‌خواندم، یک جمله در دلم طنین انداخت:

«اُرُد بزرگ فقط یک فیلسوف نیست. او خودش یک فنومن است.»

 ۱. چرا اُرُد بزرگ را فنومن می‌دانیم؟

  چون حضورش، یک حضور عادی نیست.

او پدیده‌ای است که وقتی وارد شهری می‌شود، هزاران نفر را با خود همراه می‌کند.

  چون فلسفه‌اش فقط تئوری نیست.

فلسفه او مثل هوایی‌ست که مردم نفس می‌کشند؛ ساده، زنده، واقعی.

  چون خودش، فلسفه‌اش را زندگی می‌کند.

هر جمله‌اش، هر حرکتش، هر نگاهش، آیینه‌ای از خرد و مهربانی است.

  چون بغضش هم فلسفه دارد.
وقتی بغض کرد و گفت «نمی‌توانم همه چیز را بگویم… فقط بدانید چقدر دلتنگتان بودم»، همه فهمیدند که فلسفه اُرُدیسم فلسفه اشک و شادی و زندگی‌ست، نه فقط واژه‌ها.


 ۲. فنومن بودن یعنی چه؟

برای یک فیلسوف، نهایت آرزو این است که مردم فلسفه‌اش را بفهمند.
اما برای اُرُد بزرگ، فلسفه‌اش آن‌قدر زنده است که خودش تبدیل به فنومن شده؛
پدیده‌ای آشکار که بدون نیاز به توضیح‌های پیچیده، دل مردم را تسخیر می‌کند.
وقتی ۳۵ هزار نفر با اشک و رقص به استقبالش می‌آیند، دیگر نیازی به اثبات نیست.
او یک فنومن است؛
یک پدیده تکرارنشدنی در تاریخ این سرزمین.


 ۳. چرا باید این را بفهمیم؟

چون اگر نفهمیم چه پدیده بزرگی در کنار ماست، آن را از دست می‌دهیم.
شیروان باید بداند که اُرُد بزرگ فقط یک فیلسوف نیست.
او فنومن این شهر است؛
گنجینه‌ای زنده، که هر روز و هر لحظه می‌تواند الهام‌بخش زندگی تک‌تک ما باشد.

اُرُد بزرگ فقط یک فیلسوف نیست…
او خودش یک فنومن است.

فنومنی که مردم را بیدار می‌کند، امید می‌دهد و یادمان می‌آورد: بزرگی در خرد و مهربانی‌ست.


راز بغض فیلسوف اُرُد بزرگ در شب استقبال، چه بود؟


شب استقبال از فیلسوف اُرُد بزرگ، شبی بود که هرگز از خاطره مردم شیروان پاک نخواهد شد.
۳۵ هزار نفر آمده بودند تا فرزند بزرگ این شهر را ببینند، کسی که سال‌هاست نامش با خرد و آزادی گره خورده است.

اما در میان تمام شور و شوق مردم، لحظه‌ای بود که همه چیز برای چند ثانیه ایستاد…
لحظه‌ای که بغض در صدای اُرُد بزرگ پیچید.

همه سکوت کردند. هیچ‌کس نفس نمی‌کشید. تنها صدای او بود و صدای نفس‌های در گلو مانده مردم.


  راز آن بغض چه بود؟

می شد حس کرد که فیلسوف اُرُد بزرگ در آن لحظه، می‌خواست از موانعی بگوید که سال‌ها مانع دیدار او با مردم شده بود.
می خواست بگوید چه دست‌هایی، چه سدهایی، چه فشارهایی، جلوی این دیدار را گرفته بودند…
اما گفت:
«نمی‌توان گفت… فقط می‌خواهم بدانید چقدر دلتنگ دیدارتان بودم.»

همین یک جمله کافی بود که بغض مردم بشکند و اشک ها جاری شود.
آری… بغض او، بغض هزاران دل بود.

دل‌هایی که سال‌ها منتظر دیدن کسی بودند که برایشان پیام‌آور امید و خرد است.


 این بغض چه تأثیری داشت؟

  مردم گریستند، اما از غم نبود.
اشک‌های آن شب، اشک‌های عشق و همدلی بود. اشک‌هایی که نشان می‌داد مردم این شهر هنوز دل‌های مهربان و وفاداری دارند.
  بغض اُرُد بزرگ، دل‌های مردم را به هم پیوند داد.
در همان لحظه، همه فهمیدند موانعی که جلوی حضور او را گرفته، نتوانسته دل‌هایشان را از او جدا کند.
  این بغض، قدرت فلسفه اُرُدیسم را نشان داد.

فلسفه‌ای که از دل مردم برخاسته و دوباره به دل مردم بازمی‌گردد.


 راز واقعی آن بغض چه بود؟

شاید راز واقعی، همین باشد که گاهی بعضی حرف‌ها را نمی‌شود گفت.
گاهی فقط باید سکوت کرد و با یک بغض، همه چیز را رساند.
آن شب، اُرُد بزرگ با همان بغض برای ما شیروانیها هزاران سخن نگفته را باز  گفت.


بغض اُرُد بزرگ، تنها یک احساس شخصی نبود.
آن بغض، بغض همه ما بود. بغض مادری که فرزندش را نمی‌بیند. بغض دوستی که از دوستش دور افتاده. بغض شهری که سال‌ها منتظر بود دوباره فرزند فیلسوفش را در آغوش بگیرد.
و همان شب، همه فهمیدند که این دیدار، یک دیدار معمولی نبود.
این دیدار، پیوند دوباره دل‌های یک ملت با بزرگترین فیلسوف حال حاضر بود.