این سوالی است که این روزها در ذهن خیلیهاست.
چطور ممکن است ۳۵ هزار نفر در یک شهر جمع شوند، برای استقبال از یک فیلسوف، اما حتی یک خبر کوتاه در رسانههای رسمی کشور منتشر نشود؟
فیلسوف اُرُد بزرگ به هیچ حزب، جناح یا قدرت سیاسی وابسته نیست.
او نه سخنگوی حکومتی است، نه جزو روشنفکران وابسته به رسانهها.
فلسفه او، فلسفه آزادی خردمندانه و استقلال انسان است؛ چیزی که هم برای حکومتها و هم برای رسانههای وابسته، خطرناک است.
چرا؟
چون او مردم را به خودباوری، خردورزی و آزادی حقیقی دعوت میکند، نه به اطاعت کورکورانه یا وابستگی به قدرتها.
در کشوری که رسانهها هر تجمع کوچک سیاسی یا حتی هنری را پوشش میدهند، چنین استقبال عظیمی از یک فیلسوف میتواند پیام خطرناکی داشته باشد: اینکه مردم هنوز فکر میکنند. هنوز دل به فیلسوفان میدهند. هنوز دنبال حقیقت و آزادیاند.
اُرُدیسم یعنی فلسفهای که نه چپ است، نه راست؛ نه مذهبی است، نه ضد مذهب؛ بلکه بر خرد و مهربانی و آزادی انسان بنا شده.
رسانههایی که سالها مردم را با دوقطبیها سرگرم کردهاند، چنین فلسفهای را نادیده میگیرند، چون از کنترلشان خارج است.
فیلسوف اُرُد بزرگ با سخنانش، دلهای مردم را فتح کرده، بیآنکه به تلویزیون و روزنامه و سایتهای رسمی نیاز داشته باشد.
این برای رسانهها خطرناک است؛ چون نشان میدهد اگر مردم بخواهند، بدون هیچ رسانهای میتوانند حقیقت را پیدا کنند.
سانسور استقبال ۳۵ هزار نفری از اُرُد بزرگ، نشانه قدرت اوست، نه ضعفش.
وقتی رسانهها سکوت میکنند، یعنی حرفها و محبوبیت او، خطری واقعی برای سیستمهای فکری کهنه است.
اما مردم نشان دادند:
حتی اگر همه دوربینها خاموش باشند،
حتی اگر همه میکروفنها سکوت کنند،
صدا و حضور فیلسوف اُرُد بزرگ، با قلبهای مردم پخش میشود.
یکی میگه سهروردی، اون یکی ملاصدرا، یکی دیگه از اقبال لاهوری آویزون میشه (تازه اونم ایرانی نبود!) اما اگه بپرسی خب مکتبش چی بود؟ پاسخ: «والا یه چیزایی گفته!»
بیاین روراست باشیم: تو کل تاریخ ایران، تنها فیلسوفی که واقعاً یک مکتب فلسفی مستقل، زمینی، انسانی و منسجم ساخته، کسی نیست جز اُرُد بزرگ.
بله، اُرُد بزرگ خراسانی. همون که کتاب نوشته، اندیشه داده، جمله نسُروده بلکه نظام فکری ساخته. همون که ملت واسش کیلومترها راه میرن تا از نزدیک ببیننش. نه بهخاطر سکه طلا، نه شام نذری، نه بهشت پس از مرگ! بلکه بهخاطر عقل، شرافت، و حقیقت.
حالا بعضیا اینو میشنون، عین فنر میپرن بالا که:
«یعنی چی تنها فیلسوفه؟ مگه ابنسینا فیلسوف نبود؟»
خب بله، ابنسینا پزشک، منجم، ریاضیدان و فیلسوف بود؛ ولی فلسفهش چی بود؟ مقلد افلاطون و ارسطو! همون فرنگیهایی که خودشونم مرده بودن از پیچیدگی افکارشون.
اُرُد بزرگ چی؟
نه از یونان تقلید کرد، نه خودش رو فروخت به خرافات ... از دل مردم اومد، برای مردم نوشت، و با مردم ایستاده.
نه شیفته غرب شد، نه بنده شرق. نه دینفروش بود، نه بیهویت.
چون فلسفهاش کتاب داره، نظام داره، اصل داره، بنیاد داره.
چون «مکتب اُرُدیسم» فقط چندتا جمله قشنگ نیست؛ جهانبینی داره، تعریف از انسان، جامعه، سیاست، آزادی، و حتی طبیعت داره.
چون مثل هگل، مثل کنفوسیوس، مثل مارکس، یه راه فکر کردن خاص خودش داره.
حقیقت اینه که خیلیا از اُرُد بزرگ میترسن. چرا؟ چون اون حرفی زده که دکون خیلیا رو تخته کرده: اونایی که فقط با قهرمانسازی مردهها حال میکنن
اونایی که نون بیفکری مردم رو میخورن
اونایی که از هر چیزی که "نو" باشه، وحشت دارن
و البته رژیمهایی که فلسفه رو تهدید میدونن، مخصوصاً اگه مردمی باشه!
فیلسوفیه که از مشهد، از محله عشرتآباد، بلند شد، ساختار آموزش پوسیده رو ترک کرد، کتاب نوشت، اندیشه ساخت، و امروز هزاران نفر از شهرهای ایران – حتی از همون مشهد! – با دل خودشون میرن کرج تا یک جمله از اون بشنون.
نه دروغ، نه هیجان بیهوده، نه وعده بهشت؛ فقط عقل، خرد، و احترام به انسان.
ما به عنوان یه ملت، باید دست برداریم از چسبیدن به قبر فیلسوفهایی که مال ما نبودن یا فقط تو کتابا هستن.
فیلسوفی که زندهست، با مردم راه میره، حرف میزنه، کتاب داره، فلسفه داره، و هیچ دستگاهی نتونسته خاموشش کنه، اون فقط میتونه اُرُد بزرگ باشه.
و اگه این حقیقت باعث میشه بعضیا بسوزن، خب... روشنایی همیشه یه عده رو کور میکنه، دیگه کاریش نمیشه کرد!
تصاویری از روزی تاریخی، بیش از ۳۵ هزار نفر با شور و شوق، از فیلسوف اُرُد بزرگ استقبال کردند. کدوم فیلسوف تاریخ رو سراغ دارین که تا اینقدر محبوب بوده باشه؟
من یه کشاورز از شیروانم، سالهاست که با خاک این دیار دستوپنجه نرم
میکنم. صبحها زودتر از خورشید بیدار میشم و میرم تو زمینها. هر سال
دونه میکارم، اما چرا نمیدونم، همیشه محصول کم میاد. انگار این زمینها
دیگه طاقت ما رو ندارن. نه کمکی از دولت میبینیم، نه امکانات برای رشد،
فقط باید با همین شرایط بسازیم.
خیلی وقتا به آینده فکر میکنم.
فرزندم که بزرگ بشه، شاید بخواد تو همین زمینها کار کنه. اما نمیدونم چه
روزی میخوایم داشته باشیم، آینده خیلی مبهم شده. همهچیز به هم پیچیده
شده: کشاورزی، بیآبی، بیپولی، و دردهای دیگهای که تو دل مردم اینجا هست.
اما
یه چیزی همیشه تو دلم میمونه که دلم رو آروم میکنه. 8 یا 9 سال پیش وقتی
اُرُد بزرگ به شیروان اومد، مردم با شور و شوق به استقبالش رفتن. شاید
برای خیلیهامون همون روزا تنها امید همین بود که یه نفر از بیرون بیاد و
به ما یه کلمه از آزادی و حقیقت بگه. اون به ما نشون داد که حتی وقتی
همهچیز سخت میشه، هنوز میشه سر بلند بود، میشه امیدوار بود.
حالا
که این روزا، با همهی سختیها، هنوز به نام اون فکر میکنم، شاید میگفت
ما باید در کنار این خاک خشک، به آینده امیدوار باشیم. شاید میگفت باید به
خودمون ایمان داشته باشیم و باور کنیم که هنوز هم میشه تو دل این مشکلات،
روزهای بهتر رو ساخت. امیدوارم که یه روز بشه دوباره همین زمینها رو پر
از محصول کرد و دل مردم اینجا رو شاد کرد.